نمیدونم دوست دارم یا نه
ولی دوست دارم...
به طرز عجیبی، روی قفسه سینه ام احساس سنگینی میکنم...خیلی حس بدیه
امشب، با یکی حرف زدم، اون از قلب شکسته اش گفت
من از قلب شکستم
خیلی حس بدی بود
گریم گرفت
نباید امشب یاد تلخیا میفتادم
امشب باید حالم خوب میبود
اون اما حالش بد بود
بعدشم ناراحت شد که باعث گریه من شد
عح
چی دارم میگم
ول کن
برم بخوابم
من خیلی دیوونم
خودمم حس خودمو نمیدونم
لعنت به این بلاتکلیفی
ولی واقعا بودنت یه جور دیگه ای قشنگه:)
وای
من چقد دیوونم😄
میدونم دارم به فاک میرم
ولی خب
خوشحالم که برگشتی
و اشک شوق ریختم واست احمق :)
دیشب خوابتو دیدمممم:)
خدای من چقد قشنگی تو؛) چه خواب قشنگی داشتم:)))
دلم برات تنگ شده:)
دلم نمیخواست از خواب بیدار بشم:)
پ.ن: دیروز فهمیدم که کتابت چاپ شده:) و البته یه کتاب دیگه هم چاپ شده که ازش بی خبر بودم، فقط کاش زودتر منتشر بشن:) ذوق دارم واسشون:))) و اینکه کتاب صوتی هم داری انگاری:)))
بهت افتخار میکنم و دوستت دارم زیبا:)
#و...
منتظر بمونم ببینم کِی دلش برام تنگ میشه؟
یا وقتی دلتنگشم برم و بهش بگم؟!
پاشم برم یه برنامه ریزی توپ بنویسم و یه سیلی بزنم تو گوش مریضی و تنبلی و غم و غصه های زندگی
کنترل کردن احساسات خیلی کار خوبیه
اینکه هیجانی رفتار نکنی
راستش این روزا هر روز که میگذره احساس میکنم دارم یه قدم جلوتر میرم واسه قوی شدنم
حتی اگه یه روزایی از شدت احساس ضعف گریه کنم یا خودمو به در و دیوار بکوبم تا یکی کنارم باشه و نذاره خودمو از یه بلندی پرت کنم پایین، بازم قوی ترم نسبت به دیروز نسبت به یه هفته پیش نسبت به یه ماه پیش....
الان احساس میکنم روی قلبم کنترل بیشتری دارم، و کاش این کنترل خیلی خیلی بیشتر بشه تا کمتر عذاب بکشم:)
پ.ن: با اینکه دلم واسه یه سری از آدما تنگ میشه ولی بهشون پیام نمیدم!
درگیری های ذهنی من کم هستن، هی هر روز بهشون اضافه میشه یه وقت حالم خوب نباشه
واقعا هر دم از این باغ بری میرسد
کاش میتونستم برم بمیرم واسه همیشه...
سعی نکنید چهره کسی رو پیش یکی دیگه خراب کنید!
مطمئن باش خیلی از چیزایی که تو میدونی و فکر میکنی اون نمیدونه، اونم میدونه
ولی انقد شعور داره که زود کسیو قضاوت نکنه
درضمن، مشکلاتتون رو با خودتون حل کنید بقیه رو قاطی بازیاتون نکنید...
عجیبه
چرا باید با تماس کسی از خواب بیدار بشم که چندین ماهه باهاش قطع ارتباط کردیم؟!
و چرا باید سراغ مامانمو بگیره که باهاش قهره؟
اونم دقیقا همین امروز که مامان من رفته جایی و من تنهام و نمیدونستم باید در جواب سوالای اون چی بگم
ای خدا...عجب گیری افتادیم ها
بالاخره علائم حیاتی از خودت نشون دادی😑😭
بیشعور عوضییی اصلا باهات قهرمممم
یه جوری از درون دارم میمیرم و از بیرون طبیعی جلوه میکنم انگار نه انگار که اتفافی افتاده که خودمم باورم میشه واقعا همه چیز آرومه و من چقد خوشبختم....
الان واقعا حالم بده
هم روحی هم جسمی
کل بدنم که درد میکنه
سرماخورده هم شدم
از بی خبری و نگرانی و استرس و فکر و خیال هم که راحت نمیشم
واقعا از این وضعیت بدم میاد
توروخدا شما اگه خواستین یهویی غیب بشین به دوستاتون و کسایی که ممکنه نگرانتون بشن یه خبری بدین
بخدا کار درستی نیست یه نفرو اینقد نگران خودتون بکنید....
امیدوارم حالت خوب باشه و یه دلیل قانع کننده برای این غیبتت داشته باشیی😑😤
الان ۳۱ ساعته که باهات حرف نزدم و نمیدونم در چه حالی
دیگه داری اعصابمو خورد میکنی😑
ولی من دلم برات تنگ شده و فکر نمیکنم چیز عجیبی باشه....
پ.ن: تو بخت من نوشتن انتظار کشیدن:)))))
ورزش کردن تو تابستون و این هوا، خود شکنجه اس
پاره شدم پااااره
لعنت به فست بیت
آهنگ اضافیِ شروین، خیلی حرف دل منه:)
میدونی چیه...این روزا احساس خوشبختی میکنم، ولی احساس خوشبختی کافی نه!
اینطوری نمیشه
باید یه تکونی به خودم بدم
علاوه بر خودم، کمک کنم بقیه هم رشد کنن
من آدمای خیلی خوبی رو تو اینستا دنبال میکنم، آدمایی که هرکدومشون یه درسی دارن برام، از هرکدومشون یه چیزی یاد میگیرم
و خیلی دلم میخواد منم مثل اونا با سخاوت چیزایی که بلدم رو در اختیار دیگران قرار بدم و یه نقش مثبتی تو زندگیشون داشته باشم
باید یه کاری بکنم
یه کاری که هم به رشد خودم کمک کنه
هم به رشد بقیه:)
یه فکرایی الان داره میاد تو سرم
باید عملیشون کنم!
رو مخ تر از بچه های بی تربیت فامیل، مادر و پدرای این بچه های بی تربیت هستن که به جای تذکر دادن، از بچه هاشون و کارای اشتباهشون حمایت میکنن-_-
امشب اعصابم از دست بچهی بی تربیت دخترخالم، خورد شد و کلی تند باهاش برخورد کردم
بعد وقتی مامانم و خاله ام و بقیه از کار من خرده گرفتن و خواستن طرف بچه رو بگیرن من گفتم لازم نکرده، بذارین یاد بگیره چجوری باید رفتار کنه
بعد دخترخالم ینی مامان بچه میگه تو متودای تربیتیت رو نگه دار واسه بچه خودت
منم گفتم نگران نباش من اصلا بچه نمیارم که بخوام تربیتش کنم😒
دوباره هم بچهی اون یکی دخترخالم سر بچه این یکی جیغ کشید و اینم شروع کرد به دعوا کردن بچه خواهرش
منم یهو حرصم گرفت گفتم بچه مردمو ول کن بچه خودتو بچسب😑
حالا هم خود دخترخالم هم شوهرش از من ناراحت شدن، ولی برام اهمیتی نداره
بذار بفهمن بچشون تربیت نداره و اینقد مزخرفه شاید یه فکری به حالش کردن...
دیشب با دو تا واکنش مثبت از جانب خانواده رو به رو شدم که خیلی برام لذت بخش بود
اولش وقتی که فهمیدن من ۴۵ روزه کلا قند مصنوعی رو حذف کردم همشون گفتن ایول آفرین دمت گرم که اینقد ارادهات قویه و کاش ما هم میتونستیم مثل تو ترک کنیم این عادتو
بعد وقتی یکی از حرکات انعطافیم رو تونستم به خوبی انجام بدم کلی تشویقم کردن مخصوصا مامانم
پ.ن: این حرکته رو پنج شیش ماه پیش تو پیج یه دختره که یوگا کار میکرد دیدم و خواستم امتحان کنم که نتونستم و با خودم گفتم خوش به حالش چجوری این کارو انجام داده!
حالا خودم بعد از یه ماه ته تمرینای انعطافی رو انجام دادم در کمال تعجب تونستم این حرکت رو انجام بدم و واسه خودمم خیلی حس خوشایندی داشت🥺
پ.ن۲:بعدشم وقتی شام درست کردم اومدن و از دستپختم تعریف کردن هرچند به نظر خودم زیاد تعریفی نبود ولی برای اولین بار بود برای این تعداد زیاد غذا میپختم