دلتنگتم:)
الان ۱۱ روزه که ندیدمت، و غمگینم:)
#و...
روزگار غریبیست نازنین....
ترسناکه...فکر کردن به زندگی ترسناکه...
کشورم غم انگیزه...
تو کاری کردی که این نفرت و خشم، دوباره تبدیل بشه به همون ترحم غم انگیز سابق...حالا وقتی به آدم های تو خیابون نگاه میکنم، بغض میکنم...چون همه چیز غم انگیزه...حتی این خنده ها...
تو دوباره یادم آوردی، ایران کشورمه و باید دوستش داشته باشم...
#و...
هرجا حرف از عشق میشه، آهنگ عاشقانه ای پخش میشه، فیلم عاشقانه ای، شعر و نوشتهی عاشقانه ای، هر چیزی که قلب رو قلقلک بده، تو به یاد من میای...اسم تو، توی گوشم زمزمه میشه...چقدر دلم میخواد وقتی میبینمت با اسم کوچیک صدات کنم:) اسمت که راز همه زیباییهاست...
هنوز یک هفته نگذشته و من اینقدر دلتنگ و بی قرارتم...خدا برسه به داد قلبم...
ولی چقدر قشنگه عاشق بودن...
من از عشق تو دست نمیکشم....
من تا وقتی زنده باشم پای عشق تو میمونم...دعا کن که هیچ وقت هیچ کس نخواد عشق تو رو از قلب من بدزده....
#و...
به یک نگاه آشنا...تمام هستیِ مرا... گره زدی به تار و پودت....
#و...
نشسته ام و دارم دمنوش دارچین مینوشم، "شروع ناگهان" قربانی را گوش میدهم، کتاب های شعرم پراکنده روی زمین افتاده اند، در همین لحظه، در همین ساعت، ۱۷:۱۵ یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، آرامش را لمس میکنم...آرامشی آکنده از عشق، دلتنگی، و حتی اضطراب...
قلبم به ناگاه تکانی میخورد و من به یاد میآورم که عاشقی، شیوهی زندگانیاست...
تا تو هستی، زندگی باید کرد:)
#و...
گفته بودی که آقای#ح... احتمالا ۳۰ بهمن میاد ایران..
بعد امشب گفتی هر وقت #ح... بیاد ایران یه دورهمی میذاریم دوباره...
و من الان هم خوشحالم و هم نگران...خوشحال از اینکه بازم به زودی ممکنه ببینمت...نگران از اینکه یه روز و ساعتی باشه که من یا سر کار باشم یا کارگاه باشم و نتونم بیام😭💔
خداکنه بذاری واسه آخر هفته دوم اسفند یعنی مثلا ۸ اسفند خیلی خوب میشه...
من نباید هیچ جوره فرصت دیدار دوبارهی تو رو از دست بدم...
از طرفی امیدوارم که #ح... باعث بشه که ما اون بُعد شیطون شخصیت تو رو هم بیشتر ببینیم و کلا حرف بیشتری واسه گفتن داشته باشیم...چون تو که درونگرایی ولی حداقل #ح... مجلسو گرم کنه😅
خدا خیرش بده که الانم یکم داره تو گروه حرف میزنه این حال بد و اضطراب منو کم کرد...
به امید دیدار مجددد:))
#و...
دیشب احساس کردم برای اولین بار عاشقت شدم...
میدونی، یک احساس باید خیلی عمیق باشه که بعد از گذشت تقریبا ۶ سال همچنان اینجوری بتونه تو رو به هم بریزه...
اونم وقتی تو تمام این مدت نه دیداری بوده نه گفتگویی...
واقعا انگار نیمه دوم سال ۱۴۰۳، زندگی دوباره به من نگاه کرد:)
اگه به من بود که فقط تو رو نگاه میکردم، هرجا میرفتی دنبالت میومدم، یه لحظه هم از کنارت تکون نمیخوردم...ولی تمام مدت حواسم به این بود که تو معذب نشی و احساس بدی پیدا نکنی...برای همین سعی میکردم عادی رفتار کنم...چون هیچ چیز به اندازه راحتی تو واسم مهم نیست...
الان یکم نگرانم...فکر میکنم اون شب #س... بهت گفته باشه که من کی هستم...بهت گفته باشه من همونم که واست هدیه فرستادم...اما اگه گفته باشه هم امیدوارم تو از من ناراحت نشی...نگاهت نسبت بهم عوض نشه...
امیدوارم بازم اجازه بدی کنارت بمونم...
میدونی، دیگه هیچی تو زندگیم واسم مهم نیست به جز بودن کنار تو...
باید حال و روزمو ببینی...
دیوانه بودم...دیوانه تر شدم...
من منتظرم که دوباره به زودی ببینمت:)
دلم برات تنگ میشه....همیشه....
#و...
حالا که اینقد بهت نزدیک شدم، دیگه چجوری باید دوریتو تحمل کنم؟!
چجوری باید با دلتنگیت کنار بیام...
امروز شبیه آدمای افسرده بودم...
همش خواب بودم
هیچ کاری نمیکردم
حتی غذا هم به زور میخورم
انگار یه چیزی کمه
زندگی بدون تو خالیه...
الان فقط دلم برای کنارت بودن تنگ شده...
منتظرم که دوباره تکرار بشه...
دوباره ببینمت...
دوباره باشی و باشم...
عزیز قلبم...
تو معنای زندگیمی...
تو همه چیز منی...
حاضرم به خاطرت از همه چیز بگذرم...
فقط بذاری کنارت بمونم...
من هرکار میکنم، که تموم نشه...که تو این خانواده قشنگ بمونم...من برای تو هر کاری میکنم...
#و...
وقتی بهت گفتم به اون دخترکوچولو بگو چاره بازک...
و تو شب توی گروه وقتی عکس اون دخترکوچولو رو فرستادن، بهش ریپلای زدی و نوشتی#چارهبازک
:))))))
#و...
باورم نمیشه که اینقد بهت نزدیک شدم....
باورم نمیشه...
امروز آقای#س... رو دیدم، منو میشناخت، انقد گرم گرفت باهام که برگام ریخت...حتی اسمم هم یادش بود...
تازه دیروز که با یه دختره دوست شده بودم، امروز فهمیدم اون زن #س... بود:)...
باورم نمیشه...باورم نمیشه...امروز هفت هشت ساعت کنارت بودم...وای چقد حالم خوبه...وای...
تو رفتی و خداحافظی کردی و برام دست تکون دادی...
بازم ازم تشکر کردی...
ای خدا...
من این لحظه هایی که گذشت رو باورم نمیشه...
هر جا چشم میچرخوندم می دیدمت...
عزیز قشنگم...
بهترین روزای عمرم رو گذروندم...اصلا فکر کنم این روزا از عمرم حساب نشن...
من خیلی خوشبختم که تونستم این روزا رو کنارت تجربه کنم قشنگ من:) دوستت دارم زیباترینم:)))
خیلی خیلی خیلی مراقب خودت و مهربونیات باش...بازم میبینمت مردِ خوبِ خدا💙
#و...
و امروز، پنج شنبه
۱۴۰۳/۱۱/۱۸
ششمین دیدار:))))))))))
جانِ دلم💙
#و...
فکر کردن به اتفاقات این یک هفته اخیر حال عجیبی داره...همه چیز خیلی یهویی و غیرمنتظره و غیرقابل پیشبینی بود...درست زمانی که دچار یک چندگانگی توی احساساتم شده بودم و حال خوشی نداشتم، تو اومدی که یادم بیاری صاحب اصلی قلبم خودتی...من واقعا خوشبختم که تو رو دارم، هر لحظه از کنارت بودن دارم یاد میگیرم...تو همین یک هفته کلی درس ازت یاد گرفتم...تو مثل یک کتابخونهی سیاری...دهن که باز میکنی دُرّ و گوهر میریزه بیرون:) نمیدونی که چقدر به وجودت افتخار میکنم...چقدر به خودم افتخار میکنم که این روزا کنارتم...حتی مامانم هم به من افتخار میکنه...همون مامانی که همش میگفت اینم از سرت میپره...الان خودش از من بیشتر خوشحاله واسه این روزا...الان خودشم به خوبی و بی نظیر بودن تو ایمان آورده...
فقط امروز که داشتم باهاش تلفنی حرف میزدم و یهو بهم گفت گوشی رو بدم به تو میخواد حالتو بپرسه...و من که نمیدونستم واقعا چیکار باید بکنم...صدات زدم، برگشتی سمتم، توی چشمام خیره شدی و اصلا کلمات رو گم کردم و برای دو سه ثانیه در سکوت نگات کردم و بعد گفتم مامانم میخواد باهاتون حرف بزنه حالتونو بپرسه...و تو گوشی منو گرفتی تو دستت...با مامانم حرف زدی...چقدر محترم و با شخصیت...و من که اصلا نمیتونستم اتفاقای جلوی چشممو باور کنم...وای خدای من...
چهارشنبهی خاص و عجیبی بود...خیلی عجیب...
نمیدونم چی باید بگم...به جز شکر خدا چیزی برای گفتن ندارم...امروز با وجود فشردگی زیاد و مشغله زیاد، اصلا خسته نبودم...انرژی که تو به وجودم تزریق کردی از صدتا قهوه و نوشیدنی انرژی زای دیگه کارساز تر بود...کاش هر روز مثل امروز بود...کاش هر روز مثل امروز باشه...میدونم....از این به بعد از این روزها تکرار میشه و من بیشتر کنارت خواهم بود...و ازت ممنونم که این فرصتو بهم دادی...ازت ممنونم که نذاشتی این عشق پاک و قشنگ توی دلم، حیف بشه....
پشت سرت راه میرم و قدماتو میشمرم...کنارت میایستم، شونهام میخوره به شونهات...بوی سیگارت از هزار تا عطر برام خوشبو تره...صدات توی گوشم نمیذاره هیچ صدای دیگه ای رو بشنوم...و چشمات...چشمات که یک کهکشان تو خودشون دارن...و حرکاتت حرفات، که مرجع تقلیدن:)))))
هزار بار اشک و گریهی من، فدای خندیدن تو...
#و...
امروز یکی از بهترین و خاص ترین روزای عمرم بود...
امیدوارم عمری باشه و فردا رو هم ببینم، فردایی که از امروز هم قشنگ تر خواهد بود:)
خیلی خیلی خوشحالم....خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالم....تو خواب و خیالم هم نمیدیدم چنین موقعیتی رو...من باشم و تو، کنار هم بشینیم، زل بزنیم تو چشم هم، با هم گپ بزنیم....عزیزقلبم...چه روز زیبایی بود امروز...
خدایا صدهزار مرتبه شکرت.....
پ.ن: وقتی خداحافظی کردم و گفتی "دمت گرم که اومدی!" :)
#و...
این لحظه های لبریز از عشق و اضطراب....
هنوزم باورم نمیشه خواب نیستم....
خدایا شکرت....
#و...
خدایا شکرت که زندهام و دارم این روز رو میبینم:))))
۱۴۰۳/۱۱/۱۷
از چند ساعت دیگه یکی از عجیب ترین و هیجان انگیز ترین روزهای زندگیم شروع میشه...
وقتی بهش فکر میکنم باورم نمیشه...ولی دلم روشنه، دلم روشنه که به همین جا ختم نمیشه و اتفاقای بهتر بیشتری در راهه...دلم روشنه که فردا و پسفردا آغاز فصل جدید زندگی من خواهد بود...
من واقعا خوشحالم که به واسطه تو، دارم این تجربه های جدید و ناب رو زندگی میکنم:))))اگه تو رو نداشتم، الان اصلا معلوم نبود کجا بودم...من هرچی که دارم رو بعد از لطف خدا و حمایت مامانم، از وجود تو دارم که مسیرمو عوض کردی...
اگه تو به زندگی من نیومده بودی شاید هیچ وقت تهران نمیومدم، این رشته نمیومدم، دنبال بازیگری و هنر نمیرفتم، و در نهایت به این جایی که الان هستم و ماجراهای این روزا هم نمیرسیدم...خوشحالم که تو اومدی و شدی نقطه عطف زندگی من...احتمال همچین اتفاقایی واسه همه آدما یک در میلیونه، واسه منم همینطور...ولی خب شد:) فکر میکردم فقط تو فیلما باشه، ولی تو واسم واقعیش کردی:))))
منتظرم تا صبح چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳....
#و...
خیلی خوشحالم...قلبم داره از سینه میزنه بیرون...
این روزا دارم آرزوهامو زندگی میکنم:))))))))
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت....
#و...
الان میفهمم کل اتفاقایی که تا الان افتاد و نیفتاد، برای این بود که برسم به این نقطه...خداروشکر واقعا...باید به جریان زندگی اعتماد کرد...خدا برنامه های قشنگ تری واست تدارک دیده پس اگه نمیشه، نگران نباش...خدا بهترشو واست کنار گذاشته:))))
یه آدم چقدر میتونه خوب باشه آخه؟:)
دورت بگردم من که اینقد ذوق داری:))))))
#و...
من رها کرده بودم همه چیزو...من پذیرفته بودم که رویاهام قرار نیست واقعی بشن...من قبول کردم که از تو فقط خیالت به من میرسه...
اما تو خودت اومدی سمتم...خودت دوباره شروعش کردی...درست زمانی که به پوچی رسیده بودم...زمانی که داشتم تصمیمای اشتباهی میگرفتم دوباره سر رسیدی و نجاتم دادی...بهم یادآوری کردی که کارای مهم تری دارم برای انجام دادن....تو حالا خودت اومدی که رویای منو دوباره زنده کنی:))) که دوباره رنگ ببخشی به روزهای خاکستریم...رنگی به رنگ عشقت...آبی...آبیِ قلبم....
💙💙💙💙💙💙
#و...
۱۴۰۳/۱۱/۱۱
چهارمین دیدار...و متفاوت ترین دیدار..........
دارم روی ابرا راه میرم پسر!
پ.ن: چشمام ورم کردن از بس از شوق گریه کردم:)....
پ.ن۲: خدا داره دونه دونه آرزوهامو امضا میزنه...نمیدونم چجوری شکرگزار باشم.....دارم دیوونه میشم...
پ.ن۳: بعد از ۵ سال و ۸ ماه، بالاخره نتیجه صبر کردنامو دارم میبینم:))))))))))))))))))))))))))))))))
پ.ن۴: "تو چرا اینقد دوری؟! بیا نزدیک تر:)"....میام نزدیک تر...میام....:))))))))))))))))))
#و...
من این لحظه رو باور نمیکنم...دارم خواب میبینم؟!
نسممسپشمسم
#و...