_Cherry Tree_

زندگی زیر سایه درخت گیلاس :)

آره؟!

+ جمعه سی ام تیر ۱۴۰۲ | 4:34 | za#ra

بالاخره یه روز نوبت منم میشه دیگه:) مگه نه؟!

+ چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۲ | 19:44 | za#ra
خیلی وقت بود از غم کسی دلم نگرفته بود...

+ چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۲ | 2:43 | za#ra

مدت ها بود که شبا بدون شب بخیر کسی میخوابیدم:)

مگه نه؟

+ سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۲ | 19:59 | za#ra

اینکه با وجود یه نفر حالت خوب بشه خوبه ها ، ولی ترسناکه:)

شما چطوری ذهنتون رو کنترل میکنید؟

+ دوشنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۲ | 7:56 | za#ra

میسپارم به خدا

و سعی میکنم رها کنم

هرچند خیلی سخته

هرچند همش تو ذهنم درگیرم و به آینده فکر میکنم

ولی دلم میخواد در حال زندگی کنم

دلم میخواد زنده زندگی کنم

از این همه آشوب و اضطراب که اصلا نمیدونم ارزشش رو داره یا نه خسته شدم

دلم میخواد بسپارم به خدا بسپارم به زمان و منتظر بشینم ببینم چی پیش میاد دیگه

از پیش‌بینی کردن خسته شدم

و این کار لعنتی رو همیشه و همه جا میکنم

کاش میتونستم ذهنم رو به درستی کنترل کنم...

یکم درد و دل...

+ یکشنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۲ | 6:54 | za#ra

من واقعا آدم عجیب و مزخرفی هستم

واقعا از خودم و این احساساتم بدم میاد

واقعا دیگه دارم شورشو درمیارم

همش دارم گند میزنم به خودم و زندگیم

کاش یکی بیاد به من بگه دقیقا باید چه غلطی بکنم

حتی تراپیست و مشاور هم دیگه کاری ازشون برنمیاد اونا فقط حقایقی که خودم میدونم رو دوباره یادآوری میکنن ولی هیچ راه حلی بهم نمیدن

من الان دیگه نمیتونم خودم زندگیمو هندل کنم

باید یکی بهم بگه فلان کارو بکنم فلان کارو نکنم فلان حرفو بزنم فلان حرفو نزنم

دیگه خسته شدم از بس بخاطر کوچیک ترین کارا و حرفا و تصمیما کلیییی فکر کردم و با خودم کلنجار رفتم

واقعا دلم برای یه زندگی راحت و روابط ساده و بدون سیاست تنگ شده

واقعا دلم برای خودم میسوزه....

حوصلم سر رفته🚶🏻‍♀️

+ جمعه بیست و سوم تیر ۱۴۰۲ | 2:23 | za#ra

الان اینطوری ام که خوابم نمیاد

دلم هم میخواد درس بخونم

ولی حوصلم سر رفته

حتی تو سالن مطالعه هم فقط منم و یکی دو نفر دیگه☹

پ.ن: امروز یهویی مامانم اومد خوابگاه سوپرایزم کرد👀الانم تنها تو اتاق نشسته و من اومدم درس بخونم

تف به این امتحانا

تف به من که انقد خنگ و حواس پرتم

سوتی بزرگ قرن...

+ چهارشنبه بیست و یکم تیر ۱۴۰۲ | 14:0 | za#ra

امروز امتحانم ساعت هشت و نیم صبح بود و من هشت و نیم صبح تازه از خواب بیدار شدم :) چون فکر میکردم ساعت ده و نیم امتحانه :)

و منی که دیشب تا خود صبح بیدار بودم و داشتم درس میخوندم تا شیش و نیم صبح:"))))

مسیر پیش رو

+ چهارشنبه بیست و یکم تیر ۱۴۰۲ | 0:9 | za#ra

احساس میکنم مسیر تکراری اشتباهی جلوم پیدا شده که واقعا قراره دوباره برم توش و گند بزنم به خودم

نمیدونم شایدم اشتباه نباشه فقط تکراری باشه :)

غمی که نمی‌گذرد

+ یکشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۲ | 13:2 | za#ra

قلبم از غم و درد های سالیان دور که هنوزم تازه‌ان، پر شده....

وقتی از چشمم بیفتی دیگه تمومه.

+ دوشنبه پنجم تیر ۱۴۰۲ | 16:32 | za#ra

واسه من فرقی نمیکنه که تو تصمیم بگیری تغییر کنی یا نه

واسم فرقی نمیکنه که پشیمون شدی یا نه

برام فرقی نداره که عذرخواهی بکنی یا نه

برام فرقی نداره چون وقتی که دیگه طاقتم تموم بشه و تصمیم بگیرم که تو رو کنار بذارم، هیچ چیز نمیتونه مانعم بشه و من این کارو میکنم و تو رو از زندگیم حذف میکنم، بقیه‌اش هم دیگه اهمیتی نداره واسم...

حالا تو تا فردا بیا بگو غلط کردم، یه چیزایی زمان داره اگه از زمانش بگذره دیگه فایده نداره واقعا ...

همین!

تو

+ شنبه سوم تیر ۱۴۰۲ | 3:58 | za#ra

"بودنت قشنگه"

#و...

شب امتحان زخم میزنه

+ شنبه سوم تیر ۱۴۰۲ | 3:41 | za#ra

من برای شب امتحان و درس خوندنای فشرده ساخته نشدم

من نمیتونم کاری که قلبم باهاش نیست رو انجام بدم.

_Cherry Tree_
about us
این درخت گیلاس با نگاه تو شکوفه میدهد :) که با تو چهار فصل سال ، بهار است بهار🌸
#و...
code
کد حرفه ای قفل کردن کامل راست کلیک

کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ